تاریخ انتشار: ۲۳:۲۸ - ۲۸ آذر ۱۴۰۳

حسینی، استاندار اسبق سیستان و بلوچستان: تخریب مسجد فیض و تحصن مسجد مکی زاهدان، نقطه آغاز قهر اهل سنت با حاکمیت بود | جنوب شرق ایران از توسعه عقب افتاده است

تحصنی که پس از تخریب مسجد فیض در مسجد مکی زاهدان صورت گرفت، با برخورد شدیدی مواجه شد که منجر به کشته و زخمی شدن تعدادی از افراد شد. این حادثه باعث شد نوعی قهر و بی‌اعتمادی بین مسجد مکی و اهل سنت استان با دولت و حاکمیت شکل بگیرد. از سوی دیگر، دولت نیز به نوعی اهل سنت را بایکوت کرده بود.

حسینی، استاندار اسبق سیستان و بلوچستان: تخریب مسجد فیض و تحصن مسجد مکی زاهدان، نقطه آغاز قهر اهل سنت با حاکمیت بود | جنوب شرق ایران از توسعه عقب افتاده است

رویداد۲۴| در ادامه پرونده بررسی چالش‌ها و فرصت‌های استان‌های مرزی، این دومین گفت و گوی جماران درباره سیستان و بلوچستان است. این‌بار با سید محمود حسینی، اولین استاندار دولت اصلاحات در این استان، به بهانه انتصاب استاندار بومی توسط دولت مسعود پزشکیان. حسینی با تکیه بر تجربه‌های مدیریتی خود، از عقب‌ماندگی تاریخی این استان، چالش‌های ناشی از سیاست‌های مرکزگرا، و فرصت‌های مغفول توسعه در سیستان و بلوچستان سخن می‌گوید.

وی با تأکید بر ضرورت اعتمادسازی میان مردم و حکومت، استفاده از ظرفیت‌های محلی در کنار شایسته‌سالاری و بهره‌گیری از متخصصان ملی را برای پیشرفت این منطقه حیاتی می‌داند. این گفتگو، پس از مصاحبه با سید حسین مرعشی، استاندار اسبق کرمان، نگاهی تازه به آینده توسعه استان‌های مرزی ارائه می‌دهد.

مشروح این گفت و گو در پی می‌آید:

 

 حضرتعالی حکمران و نماینده دولت در استان سیستان وبلوچستان بودید، مسئولیت استانداری را به عهده داشتید. با توجه به وضعیت تاریخی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی استان فکر می کنید چرا مشکل منطقه ای سیستان و بلوچستان حل نمی شود؟

جنوب شرق ایران، با وجود ظرفیت‌های ژئوپلیتیکی، همچنان از توسعه عقب مانده است

در دوران قاجار، سیستان و بلوچستان بخشی از ایالت‌های سیستان و قائنات و کرمان و مکران بود

حکمرانی غیرمتمرکز در دوران گذشته، نتوانست توسعه پایدار را برای منطقه به همراه بیاورد

پس از جنگ‌های ایران و روس، ایرانی‌ها تلاش کردند عقب‌ماندگی خود را جبران کنند

انقلاب مشروطه، نقطه اوج نهضت‌هایی بود که به دنبال توسعه کشور شکل گرفتند

با وجود تلاش‌های ۱۵۰ سال گذشته، جنوب شرق ایران هنوز در مسیر توسعه کامل قرار نگرفته است

منطقه سیستان و بلوچستان، همچنان در حاشیه تحولات ملی باقی مانده است

تشکر می‌کنم از مجموعه جماران و اهتمامی که به بررسی و رسیدگی به مسائل مهم کشور دارد. باید عرض کنم که ما در کشور خودمان با جغرافیایی بسیار با اهمیت در منطقه جنوب شرق ایران مواجه هستیم. این منطقه شامل استان سیستان و بلوچستان و منطقه مکران، همچنین جنوب کرمان، خراسان جنوبی و شرق هرمزگان است. این مجموعه از نظر جغرافیایی و ژئوپلیتیکی و همچنین از نظر تاریخی حائز اهمیت است.

متأسفانه می‌توان گفت که این منطقه از توسعه عقب مانده است. در گذشته، تقسیم‌بندی‌های این منطقه به صورت دیگری بوده است. برای مثال، در دوره قاجار، ایالت سیستان و قائنات را داشتیم که شامل منطقه قائنات، جنوب خراسان و سیستان بود. این منطقه تحت یک حکمرانی واحد قرار داشت و بیشتر از دوران صفویه، خاندان علم و اجداد امیر اسدالله علم، مانند امیر شوکت‌الملک، بر آن حکمرانی می‌کردند.

همچنین ایالت کرمان و مکران وجود داشت که شامل کرمان و سواحل دریای عمان، چه در بلوچستان و چه در شرق هرمزگان، بود. این منطقه نیز تحت مرکزیت کرمان اداره می‌شد. البته نوع حکمرانی در گذشته به صورت متمرکز نبود و بیشتر به شکل ممالک محروسه اداره می‌شد؛ به این معنا که حاکمی از مرکز تعیین می‌شد و وظیفه او جمع‌آوری مالیات و عوارض و اداره امور منطقه بود.

اما باید بررسی کرد که چرا این منطقه حساس و مهم کمتر در معرض توسعه قرار داشته و چرا از توسعه عقب مانده است. بخشی از این مسئله به استان سیستان و بلوچستان بازمی‌گردد. همان‌طور که می‌دانید، حدود 120 تا 150 سال پیش، ایرانی‌ها پس از جنگ‌های ایران و روس که بخش عظیمی از سرزمین خود را از دست دادند، از خواب غفلت بیدار شدند و احساس کردند که از قافله تمدن دنیا عقب افتاده‌اند.

در نتیجه، تلاش کردند این عقب‌ماندگی را جبران کنند. البته هدف آنها این بود که مسیر صدساله را در مدت کوتاهی طی کنند. جنبش‌ها و نهضت‌های بسیاری از حدود 150 سال پیش تاکنون در این راستا شکل گرفته است. مهم‌ترین آنها انقلاب مشروطیت است که حتی در منطقه و آسیا منحصر به فرد بود.

اما اینکه در عمل تا چه حد توانستند به مسیر توسعه قدم بگذارند، بحثی مفصل و مستقل را می‌طلبد. در اینکه اقدامات زیادی در این صد سال یا 150 سال گذشته انجام شده، تردیدی نیست، اما هنوز هم کشور ما، از جمله همین منطقه جنوب شرق، به‌طور کامل در مسیر توسعه‌یافتگی قرار نگرفته است. این منطقه به نوعی از تحولات و تغییراتی که در نقاط دیگر کشور رخ داده، دور مانده است.

در دهه ۱۳۵۰، سازمان برنامه و بودجه طرحی ده‌ساله را برای توسعه مناطق محروم کشور تدوین کرد

شرکت ستیران فرانسه، محورهای توسعه شرق و غرب ایران را برای رفع نابرابری‌ها پیشنهاد داد

محور توسعه شرق، از چابهار تا سرخس، به‌عنوان یکی از کلیدی‌ترین مسیرهای پیشنهادی تعریف شد

برنامه ششم توسعه پیش از انقلاب، توجه ویژه‌ای به مناطق محروم، از جمله جنوب شرق، داشت

تحولات انقلاب اسلامی، اجرای برنامه ششم توسعه را در آغاز کار متوقف کرد

بحران فقر و بیکاری در دهه ۱۳۶۰، توجه بیشتری به سیستان و بلوچستان جلب کرد

مطالعات دهه ۱۳۵۰ بر اهمیت انتقال جمعیت و فعالیت‌ها به سواحل جنوبی تأکید داشتند

با گذشت ۵۰ سال، توجه به مناطق شرقی همچنان از موضوعات مهم توسعه‌ای کشور است

قبل از برنامه ششم توسعه و پیش از انقلاب، در دهه 1350، سازمان برنامه و بودجه وقت به این فکر افتاد که یک برنامه ده‌ساله تنظیم کند. در همین راستا، قراردادی با شرکت ستیران فرانسه بسته شد تا طرحی برای ایران آماده شود. آنها برای رفع این نابرابری‌ها یا به تعبیر امروزی، ناترازی‌ها، دو محور توسعه تعریف کردند:

محور توسعه غرب، که از خرمشهر به ایلام و نهایتاً ارومیه (رضائیه آن زمان) امتداد داشت.

محور توسعه شرق، که از چابهار به زاهدان، بیرجند، مشهد و سرخس کشیده می‌شد.

مطالعات آنها به این جمع‌بندی رسید که برای توسعه، باید به این محور به‌خصوص توجه شود. البته طرح آنها برای کل کشور بود و پیشنهاد دادند که بخشی از جمعیت و فعالیت‌های مرکز کشور به سواحل جنوب منتقل شود. اکنون بیش از 50 سال از آن زمان گذشته است.

نمی‌خواهم بگویم که نسخه آنها برای امروز نیز پاسخگو است، اما به‌هرحال توجهی از همان دوران به این مناطق شده بود و قرار بود در برنامه ششم توسعه گنجانده شود. البته این برنامه ششم توسعه که از سال 1357 شروع می‌شد، با تحولات انقلاب اسلامی مواجه شد و عملاً اجرا نشد.

برنامه ششم توسعه، به‌ویژه به مناطق محروم توجه داشت و برنامه خوبی به‌شمار می‌آمد. پیش از آن نیز برنامه پنجم توسعه توجهاتی در این زمینه داشت. پس از انقلاب، در دهه 1360، بحران فقر و بیکاری در استان سیستان و بلوچستان و کل منطقه جنوب شرق موجب شد که گزارش‌هایی به دولت ارائه شود.

طرح توسعه محور شرق در سال ۱۳۶۷ با دستور مهندس موسوی با هدف مبارزه با فقر و بیکاری در منطقه تصویب شد

مهندس حجتی، استاندار وقت سیستان و بلوچستان، اقدامات عمرانی متعددی بر اساس این طرح انجام داد

در سال 1365، آقای مهندس موسوی، نخست‌وزیر وقت، به سازمان برنامه و بودجه دستور داد تا مطالعه‌ای درباره توسعه این منطقه صورت گیرد. این سازمان مطالعه‌ای تحت عنوان «طرح توسعه محور شرق» انجام داد. هدف این طرح این بود که با استفاده از مزیت‌ها و پتانسیل‌های منطقه، به‌ویژه دریای عمان و تجارت، به مبارزه با فقر و بیکاری در استان بپردازد. این طرح جامع در بهمن‌ماه سال 1367 به تصویب دولت رسید. خوشبختانه، در دولت بعد، استاندار سیستان و بلوچستان، آقای مهندس محمود حجتی، منصوب شد. مهندس حجتی که خود از اعضای شورای جهاد سازندگی بود و با فعالیت‌های عمرانی آشنایی داشت، بر اساس همین طرح توسعه محور شرق، اقدامات عمرانی بسیار خوبی در استان آغاز کرد. از جمله این اقدامات، ایجاد منطقه آزاد چابهار بود که مصوبه همین طرح بود و به اجرا درآمد و زیرساخت‌هایی نظیر باراندازها، سیلوها و جاده‌ها برای توسعه منطقه آماده شد.

همان‌طور که عرض کردم، این منطقه هنوز در زمینه زیرساخت‌های توسعه‌ای مانند راه‌آهن، جاده‌ها و تأمین آب شرب، با تأخیر مواجه است. با اینکه کارهای زیادی انجام شده، این مشکلات همچنان وجود دارند.

اولین برنامه توسعه منطقه‌ای جمهوری اسلامی به سیستان و بلوچستان اختصاص یافت

جمهوری اسلامی اولین برنامه توسعه منطقه‌ای خود را به سیستان و بلوچستان اختصاص داد. البته در ابتدا قرار بود کل منطقه جنوب شرق در طرح توسعه محور شرق گنجانده شود، اما در عمل تمرکز تنها بر استان سیستان و بلوچستان قرار گرفت. با این وجود، این مناطق از بسیاری جهات، جغرافیا و ویژگی‌های مشترکی دارند. پس از اجرای این طرح، فعالیت‌هایی در زمینه‌های مختلف از جمله کشاورزی، شیلات، تکمیل زیرساخت‌ها و تأمین آب شرب انجام شد.

طرح توسعه محور شرق، منشور فعالیت مدیریتی در استان شد

دفتر مطالعات محور شرق به‌عنوان اتاق فکر توسعه منطقه عمل می‌کرد

شکاف‌های قومی و مذهبی، اصلی‌ترین مانع توسعه‌یافتگی استان شناسایی شدند

پیگیری مستمر طرح‌های توسعه منطقه‌ای، شرط موفقیت آنهاست

همفکری با مدیران محلی و ملی، کلید پیشبرد اهداف توسعه‌ای بود

در سال ۱۳۷۶، زمانی که بنده به استان رفتم، طرح توسعه محور شرق را به‌عنوان منشور فعالیت‌های مدیریتی خود قرار دادم. این طرح دفتر مطالعاتی مخصوصی داشت که از بودجه مستمر برخوردار بود. وظیفه این دفتر، بررسی و تصویب پروژه‌های مرتبط با توسعه محور شرق بود. این طرح که بخشی از اسناد بالادستی محسوب می‌شد، در دوره آقای حجتی پیگیری شده بود و ما نیز تلاش کردیم ادامه‌دهنده آن باشیم.

واقعیت این است که طرح‌های توسعه منطقه‌ای زمانی می‌توانند موثر باشند که مدیران محلی و ملی به‌طور پیوسته آن را دنبال کنند. نباید این‌گونه باشد که در دوره‌ای توسعه در اولویت قرار گیرد و سپس نادیده گرفته شود. با توجه به باور عمیق بنده به امر توسعه، این طرح را در برنامه مدیریت استان گنجاندیم. دفتر مطالعات محور شرق به‌مثابه یک اتاق فکر عمل می‌کرد که در آن افراد مختلف از تهران و استان دعوت می‌شدند تا پیرامون مسائل توسعه منطقه بحث و تبادل نظر کنند.

این جلسات که بنده نیز در بسیاری از آن‌ها شرکت می‌کردم، مجموعه‌ای از نظرات و تجارب را گردآوری می‌کرد. نتیجه این بود که مسأله اصلی استان، شکاف‌های قومی و مذهبی است که مانع توسعه‌یافتگی شده‌اند. ما تلاش کردیم این مسئله را به‌عنوان یک گره اصلی شناسایی و به آن رسیدگی کنیم.

تخریب مسجد فیض و تحصن مسجد مکی زاهدان، نقطه آغاز قهر اهل سنت با حاکمیت بود

بایکوت مولوی عبدالحمید، شکاف میان دولت و اهل سنت را عمیق‌تر کرد

پیش از دوم خرداد ۱۳۷۶، مشارکت اهل سنت استان در انتخابات، بسیار پایین بود

فضای امنیتی استان، تعامل سازنده میان دولت و مردم را به حاشیه رانده بود

شکاف قومی و مذهبی، عامل اصلی نارضایتی و عدم مشارکت مردم بلوچ بود

در این میان، یک اتفاق مهم در سال ۱۳۷۲ در استان رخ داده بود. مسجد و مرکز مذهبی اهل سنت مشهد به نام «مسجد فیض» تخریب شد و به فضای سبز تبدیل گردید. این اقدام در حالی صورت گرفت که هم‌زمان مسجد «بابری» در هند که قدمتی چندصدساله داشت، توسط هندوها تخریب شد. این حادثه باعث تظاهرات گسترده در کشورهای اسلامی از جمله ایران شد. در زاهدان نیز مردم سنی و شیعه علیه این اقدام اعتراض کردند.

تحصنی که پس از تخریب مسجد فیض در مسجد مکی زاهدان صورت گرفت، با برخورد شدیدی مواجه شد که منجر به کشته و زخمی شدن تعدادی از افراد شد. این حادثه باعث شد نوعی قهر و بی‌اعتمادی بین مسجد مکی و اهل سنت استان با دولت و حاکمیت شکل بگیرد. از سوی دیگر، دولت نیز به نوعی اهل سنت را بایکوت کرده بود. وقتی در سال ۱۳۷۶ به استان رفتم، این قهر همچنان مشهود بود. در این شرایط، هیچ مدیر بلوچ اهل سنتی در میان مدیران ارشد استان حضور نداشت و حتی در شهرستان‌ها نیز تنها حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از مدیران محلی بلوچ بودند.

مولوی عبدالحمید، رئیس مسجد مکی زاهدان نیز در بایکوت کامل قرار داشت. این بایکوت به این معنا بود که مسئولان اجازه نداشتند با او ارتباط برقرار کنند و پیام‌های او تنها از طریق بخشدار مرکزی زاهدان منتقل می‌شد. این شرایط در حالی بود که مشارکت مردم استان، به‌ویژه قوم بلوچ، در صحنه‌های مختلف بسیار پایین بود.

تا پیش از انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ که یک جنبش اجتماعی و به تعبیری یک رفراندوم محسوب می‌شد، میانگین مشارکت مردم استان در انتخابات ریاست‌جمهوری تنها ۳۴ درصد بود؛ یعنی کمتر از نصف میانگین ملی. حتی در انتخابات سال ۱۳۷۲، آقای توکلی در استان رأی اول را آورده بود، در حالی که مرحوم آقای هاشمی رئیس‌جمهور وقت بود. این وضعیت نشان‌دهنده شکاف عمیق میان حاکمیت و اهل سنت استان بود. فضای استان بیشتر امنیتی بود و دستگاه‌های امنیتی نقش اصلی را در حکمرانی ایفا می‌کردند.

این بی‌اعتمادی متقابل میان مردم و حاکمیت از یک سو، و عدم مشارکت اجتماعی از سوی دیگر، شرایط استان را پیچیده‌تر کرده بود.

شعار «ایران برای همه ایرانیان»، امید تازه‌ای برای اقوام و مذاهب حاشیه‌ای کشور ایجاد کرد

مشارکت مردم سیستان و بلوچستان در انتخابات ۱۳۷۶، نزدیک به میانگین ملی شد؛ تغییری معنادار در نگاه به دولت

اهل سنت استان با شعارهای دولت جدید، برای نخستین بار احساس برابری و توجه دریافت کردند

حضور گسترده شخصیت‌های اهل سنت در مراسم معارفه استاندار، نشانه‌ای از بازگشت اعتماد به حاکمیت بود

شعارهای آقای خاتمی، فضایی جدید برای بیان مطالبات انباشته اهل سنت و اقوام فراهم کرد

انتخابات ۱۳۷۶ و شعارها و برنامه‌هایی که آقای خاتمی مطرح کردند، فضای سیاسی و اجتماعی کشور را تغییر داد. یکی از مهم‌ترین شعارهای ایشان، «ایران برای همه ایرانیان» و «جامعه مدنی» بود. این شعارها پیامی واضح به اقوام و مذاهب کشور داشتند: همه در ایران برابرند و مردم می‌توانند نظرات و خواسته‌های خود را در چارچوب جامعه مدنی مطرح کنند. این تغییر رویکرد باعث شد که مناطق حاشیه‌ای، به‌ویژه استان‌هایی مانند سیستان و بلوچستان، برای اولین بار احساس کنند که دولت به آن‌ها توجه دارد.

مشارکت مردم در انتخابات این دوره برخلاف دوره‌های قبل، به سطح میانگین ملی نزدیک شد که نشانه‌ای از امید و استقبال مردم بود. این مشارکت، به‌ویژه از سوی اهل سنت استان، نشان‌دهنده انتظارات بالای آن‌ها از دولت جدید بود. خواسته‌ها و مطالبات انباشته‌ای که در طی سال‌ها شکل گرفته بود، حالا به فرصتی برای بیان و تحقق نیاز داشت.

در مراسم معارفه استاندار جدید، شخصیت‌هایی که پیش‌تر از حکومت دل‌سرد شده بودند یا به مراسم‌های رسمی دعوت نمی‌شدند، حاضر شدند. از جمله، مولوی عبدالحمید از زاهدان، مولوی قمرالدین از ایرانشهر، و بسیاری از شخصیت‌های برجسته سیستانی و بلوچ. این حضور گسترده، پیامی واضح به جامعه استان فرستاد: «کشتیبان را سیاستی دیگر آمده است.»

 

دیدارهای مستقیم با سران طوایف و مولوی‌ها، اولین گام برای کاهش بی‌اعتمادی‌ها در استان بود

حضور در مسجد مکی زاهدان و سخنرانی پیش از خطبه‌ها، پیامی از سیاست‌های برابری‌طلبانه دولت به مردم بود

سفر وزیر کشور وقت به استان و سخنرانی در مسجد مکی، نشان‌دهنده جدیت در تغییر رویکرد حاکمیت بود

در اولین گام‌ها، ملاقات‌هایی با سران طوایف و مولوی‌ها انجام شد. حتی شخص مولوی عبدالحمید نیز برای اولین بار به استانداری آمد تا دیدگاه‌ها و خواسته‌های خود را مطرح کند. حضور من در مسجد مکی زاهدان به‌عنوان سخنران پیش از خطبه‌ها نیز گامی مهم در ایجاد اعتماد و اعلام سیاست‌های برابری‌طلبانه بود.

همچنین، سفر وزیر کشور وقت، آقای عبدالله نوری، به استان و حضور ایشان در مسجد مکی و سخنرانی‌شان، نشان داد که تغییر رویکرد به‌صورت جدی دنبال می‌شود. هرچند این اقدامات با مخالفت‌هایی همراه بود، از جمله از سوی برخی ائمه جمعه شیعه، اما بازتاب اجتماعی آن مثبت و امیدوارکننده بود. این اقدامات باعث کاهش تنش‌ها و بی‌اعتمادی‌ها در استان شد و نشان داد که مردم آماده پذیرش چنین تحولی هستند.

چالش‌های تاریخی استان سیستان و بلوچستان از نظر توسعه زیرساخت‌ها همواره عقب‌مانده بود. این وضعیت ناشی از سیستم برنامه‌ریزی کشور بود که توسعه را به‌صورت مرکز‌محور تعریف کرده بود. بر اساس این رویکرد، توسعه در مرکز کشور اتفاق می‌افتاد و انتظار می‌رفت اثرات آن به سایر مناطق سرریز شود. اما این سیاست ناکارآمدی خود را نشان داده و شکست خورده بود.

مشارکت جامعه محلی، حلقه گمشده در اجرای برنامه‌های توسعه پیش و پس از انقلاب است

تعارض بین منافع ملی و محلی، از عوامل اصلی نارضایتی مردم در مناطق محروم است

صنایع بزرگ در خوزستان و عسلویه، منابع محلی را مصرف می‌کنند اما منفعت آن به مرکز منتقل می‌شود

مردم مناطق محروم از توسعه، تنها افزایش هزینه‌ها و تخریب محیط‌زیست را تجربه می‌کنند

در برنامه‌های توسعه قبل از انقلاب، تلاش‌هایی برای جبران این نابرابری‌ها انجام شد، اما مشارکت مردم در این طرح‌ها نادیده گرفته شده بود. طرح‌های توسعه زمانی موفق‌اند که در تمام مراحل، از مطالعات تا اجرا و بهره‌برداری، نظر و مشارکت جامعه محلی را جلب کنند. متأسفانه، این نقص از ابتدا در برنامه‌های توسعه کشور وجود داشته است.

همچنین، در بسیاری از مناطق کشور، تعارض بین منافع ملی و محلی باعث مشکلاتی شده است. برای مثال، ایجاد صنایع بزرگ مانند پالایشگاه‌ها و پتروشیمی‌ها در مناطقی مثل خوزستان و عسلویه، در کنار تخریب محیط‌زیست و زیرساخت‌های محلی، نارضایتی مردم را افزایش داده است. مردم این مناطق احساس می‌کنند که منابع آن‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد، اما منافع این صنایع به مرکز منتقل می‌شود و خودشان سهمی از آن نمی‌برند، جز افزایش قیمت زمین‌هایشان.

خیلی مشخص نیست؛ به‌عنوان‌مثال، نیروی کار آن منطقه تا چه حد بهره‌مند می‌شود. هیچ فکری برای این‌که نیروی کار آنجا به‌خوبی آموزش داده شود، یا روی محیط‌زیست کار شود و مسائل دیگر، انجام نشده است. بنابراین، طرح‌های توسعه در ایران معمولاً با چنین تعارضاتی مواجه بوده‌اند و خیلی موفق نبوده‌اند یا تنها تعداد محدودی از محلی‌ها از آن‌ها بهره‌مند می‌شوند. این موضوع را در بسیاری از پروژه‌هایی که در کشور اجرا شده، شاهد هستیم. تنها نتیجه‌ای که به زندگی محلی‌ها اضافه شده، افزایش تورم و هزینه‌ها بوده است. این یک پدیده است که همچنان با آن مواجهیم.

نسخه دوم طرح توسعه محور شرق هرگز اجرایی نشد

مردم محلی به‌خاطر بی‌توجهی به منافع‌شان، در برابر طرح‌های توسعه مقاومت می‌کنند

طرح توسعه سواحل مکران، با وجود تصویب در دولت آقای روحانی، نگرانی‌های مردم را برطرف نکرد

مشارکت ندادن جامعه محلی در تصمیم‌گیری‌ها، باعث شکل‌گیری بی‌اعتمادی به طرح‌های ملی شده است

به‌عنوان‌مثال، اکنون نگاه کنید. ما بر روی طرح توسعه‌محور شرق، گام دوم را کار کردیم؛ یعنی نسخه دوم آن را مطالعه و در سال ۸۱ به دولت ارائه دادیم که به تصویب رسید. در آنجا اتفاقاً پیش‌بینی کرده بودیم که شرکت‌های دولتی مانند ایدرو، ایمیدرو، شرکت مس و دیگر شرکت‌ها در استان سرمایه‌گذاری کنند تا این اقدامات زمینه‌ساز جذب سرمایه‌گذاران دیگر شود، اما متأسفانه اجرا نشد. البته بعداً، طرح دیگری در دولت آقای روحانی تحت عنوان طرح توسعه سواحل مکران تصویب شد. این طرح توسط دانشگاه شهید بهشتی مطالعه و در شورای عالی شهرسازی و معماری تصویب شد. با اعمال تغییراتی، این طرح در شورای عالی آمایش سرزمین در مرکز نیز تصویب شد.

اما، همان‌طور که پیش‌تر گفتم، مردم محلی در برابر این طرح مقاومت می‌کنند؛ زیرا احساس می‌کنند که چیزی به آن‌ها نمی‌رسد و ممکن است تنها ضررهای آن متوجه‌شان شود. این تصوری است که در ذهن مردم شکل گرفته و گامی هم برای روشن‌سازی و رفع این نگرانی‌ها برداشته نشده است.

طرح توسعه سواحل مکران، مصوب مجلس، نیازمند بازنگری برای جلب مشارکت مردم است.

مقاومت مردم محلی ناشی از نبود نگاه اجتماع‌محور در اجرای طرح‌های توسعه است

احترام به فرهنگ بومی و تعامل با بزرگان و روشنفکران منطقه، کلید اجرای موفق طرح‌ها است

حال، اقدام لازم چیست؟ با توجه به تجربه‌ها، یکی از مزایای این طرح این است که محدوده اجرایی آن از میناب آغاز می‌شود و تا گواتر و بندر گوادر، در همسایگی پاکستان، امتداد دارد. این طرح پشتوانه قانونی مستند دارد، زیرا مصوبه مجلس را داراست. در ماده ۶۸ احکام دائمی توسعه، این طرح در سال ۹۵ به تصویب مجلس رسید. سپس، دولت ستاد و شورایی تشکیل داد تا اجرای این طرح توسعه سواحل مکران را پیگیری کند.

با این حال، هنوز هیچ کار جدی و قابل‌توجهی انجام نشده است. همان‌طور که گفتم، مردم نیز در برابر این طرح مقاومت نشان می‌دهند. این در حالی است که در نزدیکی مرز ما، در بندر گوادر پاکستان، چینی‌ها و دیگر کشورها سرمایه‌گذاری کرده‌اند. حجم زیادی از سرمایه‌گذاری‌ها انجام شده و زیرساخت‌های یک بندر بزرگ فراهم شده است. راهی نیز از پاکستان به چین در حال ساخت است که چینی‌ها در حال تکمیل بخش عمده‌ای از آن هستند. اگر این پروژه کامل شود، تحولی بزرگ رخ خواهد داد، ولی ما در حاشیه قرار خواهیم گرفت.

واقعاً باید اولویت را به گونه‌ای تعریف کنیم که این طرح در کشورمان به شکلی اجرا شود که مشارکت و رضایت مردم محلی را نیز در پی داشته باشد و نگاه جدیدی به این مسأله داشته باشیم. اما چگونه می‌توان رضایت مردم را جلب کرد؟ حسن این منطقه این است که اکثریت مردم در استان‌های سیستان و بلوچستان و هرمزگان از قوم بلوچ هستند. آن‌ها در مذهب، قومیت و فرهنگ مشترک‌اند. فرهنگ آن‌ها بر احترام به بزرگان، سران طوایف، علما و روشنفکران تأکید دارد که تأثیر زیادی در جامعه دارند.

ابتدا باید با این افراد صحبت شود. دوم، به‌جای اجرای پروژه‌های سنگین و آلاینده، توسعه‌ای که در آن منطقه صورت می‌گیرد باید اجتماع‌محور باشد. مخصوصاً به توسعه روستایی توجه ویژه‌ای شود و طرح جامعی از توسعه در آن منطقه به اجرا درآید. تمرکز باید بر ظرفیت‌هایی باشد که مردم محلی دارند. ظرفیت‌های شیلات در آن منطقه بسیار قوی است، همچنین ظرفیت‌های کشاورزی. اقلیم آنجا گرمسیری و استوایی است و میوه‌های گرمسیری و استوایی در آن بسیار خوب جواب می‌دهند. این محصولات، مانند موز، انبه، نارگیل، پاپایا یا خربزه درختی، جزو نیازهای مصرفی کشور هستند. اگر روی این محصولات سرمایه‌گذاری شود و مردم نیز در آن مشارکت داشته باشند، نتایج مطلوبی به دست خواهد آمد.

نگرانی مردم از پروژه‌های آلاینده و برهم خوردن ترکیب جمعیتی، مانعی برای اجرای طرح‌های سنگین است

تعامل با مردم محلی و درک فرهنگ بومی، پیش‌نیاز رفع مقاومت‌ها و اجرای موفق طرح‌ها است

همچنین باید به فرهنگ مردم توجه شود. یکی از نگرانی‌ها این است که می‌گویند زمین‌های ما واگذار می‌شود، پروژه‌های سنگین فولاد و پتروشیمی اجرا می‌شود و از آنجا که ما نیروی کار مجرب و متخصص زیادی نداریم، نیروهای کار از دیگر مناطق می‌آیند و این موضوع ترکیب جمعیتی ما را برهم می‌زند. علاوه بر این، این پروژه‌ها آب دریا را آلوده می‌کنند و صید و صیادی، که اکنون از آن ارتزاق می‌کنیم، نیز تحت‌تأثیر قرار خواهد گرفت.

طرح توسعه سواحل مکران همچنان بدون متولی مشخص و اقدامات جدی رها شده است

محور شرقی کشور، حلقه اتصال شرق و غرب دنیا؛ اما ما در جنگ کریدورها در حال باخت هستیم

این‌ها مسائلی است که باید به مردم توضیح داده شود. نمی‌گویم همه نگرانی‌های آن‌ها صحیح است، ولی این سؤالاتی است که پاسخ می‌خواهد. متأسفانه طرح توسعه‌ای به معنای واقعی متولی ندارد. در گذشته، معاونین معاون اول رئیس‌جمهور مسئول این طرح بودند، اما اقدامات جدی انجام ندادند. اکنون نیز در دولت جدید، که حدود سه ماه گذشته است، هنوز تعیین تکلیف نشده که چه کسی این کار را پیگیری خواهد کرد. آیا معاون اول قرار است این طرح را مثل گذشته، که مصوبه داشته، پیش ببرد یا شخص دیگری، مانند آقای عبدالعلی‌زاده، مسئولیت این امر را بر عهده خواهد گرفت؟ خود آقای عبدالعلی‌زاده نیز هنوز در مورد سیاست‌های توسعه تعیین تکلیف نکرده است.

نه سازمان مشخصی وجود دارد و نه اراده‌ای شکل گرفته است. این طرح و مناطق مشابه آن به افرادی نیاز دارند که از نظر ملی احساس مسئولیت کنند، عشق به میهن داشته باشند و با انگیزه باشند. آن‌ها باید احساس کنند که کاری که انجام می‌دهند در سرنوشت کشور و مردم منطقه تأثیرگذار است. صرفاً این‌که سرمایه‌گذار بیاید و منافع او دیده شود، کافی نیست و جواب نمی‌دهد

ضمن اینکه عرض کردم، بالاخره باید به مردم منطقه نیز توجه شود. تقریباً می‌توان گفت سیستان و بلوچستان، یا محور شرقی کشور، عملاً محل اتصال محور شرق و غرب دنیاست که از ایران عبور می‌کند. با این وضعیت، فکر می‌کنم ما عملاً در حال باختن جنگ کریدورها هستیم. استان و به تبع آن کشور نیز در جایگاه بعدی ضرر می‌کنند.

 

راه‌حل چیست؟

استراتژی نفت‌محور فعلی شکننده است؛ باید به سمت اقتصاد و توسعه دریا‌محور حرکت کنیم

افغانستان، کشوری محصور در خشکی؛ چابهار بهترین گزینه برای دسترسی این کشور به دریاست

پاکستان مانعی بر سر توسعه ترانزیتی ایران و افغانستان از طریق چابهار

ببینید، موقعیت استان سیستان و بلوچستان، به‌ویژه در سواحل دریای عمان و دهانه اقیانوس‌ها، یعنی چابهار، به‌گونه‌ای است که ایران را به اقیانوس هند متصل می‌کند و در دهانه اقیانوس قرار می‌دهد. این یعنی ما باید به این موضوع به‌عنوان یک رویکرد استراتژیک توجه کنیم. استراتژی توسعه فعلی ما این است که نفت بفروشیم، گاز تولید کنیم، کارخانه‌های پتروشیمی راه‌اندازی کنیم و سیاست ما بر نفت، گاز و پتروشیمی متمرکز باشد. درآمد حاصل از فروش نفت را نیز برای پیشبرد طرح‌های توسعه استفاده می‌کنیم.

اما اگر روزی نفت ما خریداری نشود و نتوانیم آن را بفروشیم، چه اتفاقی می‌افتد؟ همه طرح‌های توسعه ما متوقف خواهند شد. بنابراین، لازم است استراتژی توسعه‌مان را تغییر دهیم. با توجه به ظرفیت‌ها و موقعیت ژئوپلیتیکی که در سواحل دریای عمان و مکران داریم، اگر سیاست ما مبتنی بر توسعه دریا‌محور باشد، این معادله معکوس خواهد شد. یعنی باید اساس کار ما بر اقتصاد دریا‌محور و توسعه دریا‌محور استوار باشد.

 

ما می‌توانیم از ظرفیت‌هایی مانند ترانزیت استفاده کنیم. اکنون نیز ترانزیت انجام می‌شود، اما اگر ظرفیت‌های موجود در سواحل دریای عمان را به‌طور کامل در نظر بگیریم، تفاوت چشمگیری ایجاد می‌شود.

در دوره‌ای که ما در آنجا بودیم، طرحی تحت عنوان «ترانزیت چابهار به سیستان» مطرح بود که از آنجا به افغانستان و از طریق دلارام، قندهار و کابل به آسیای میانه ادامه پیدا می‌کرد. این مسیر، ۷۰۰ کیلومتر از مسیر رساندن کالا از خلیج فارس به آسیای میانه را کوتاه‌تر می‌کرد.

به‌ویژه برای افغانستان که کشوری محصور در خشکی است و راهی به دریا ندارد، بهترین مسیر از طریق چابهار است. زمانی که دولت طالبان در قدرت بود، ما با مقامات محلی آنجا مذاکره کردیم تا پلی بر روی رودخانه مشترک بین ایران و افغانستان ساخته شود تا کالاها از این مسیر منتقل شوند. در آن زمان، یک بازارچه مرزی داشتیم اما پل وجود نداشت. آن‌ها در ابتدا استقبال کردند، اما پس از آگاهی پاکستانی‌ها، این پروژه متوقف شد.

طالبان نیز به ظرفیت ترانزیتی چابهار علاقه‌مند است، اما زیرساخت‌های جاده‌ای ایران همچنان کافی نیست

ظرفیت تخلیه و بارگیری اسکله چابهار به ۸.۵ میلیون تن رسیده؛ اما مسیرهای حمل‌ونقل هنوز به‌روز نشده‌اند

بعد از سقوط طالبان، ما پیگیری‌ها را ادامه دادیم. در سفری که همراه وزیر کشور و جمعی از مقامات به کابل داشتیم و با آقای کرزای ملاقات کردیم، این موضوع را مطرح کردیم. در سفری که آقای کرزای و وزرایش به ایران داشتند، وزیر فواید عامه افغانستان را نیز به سیستان آوردیم و کلنگ احداث پل را زدیم.

این پل در منطقه میلک زابل ساخته شد. اما مسیر جاده‌ای تا چابهار نیز باید در حد استاندارد و در تراز یک آماده شود. این یکی از ظرفیت‌های مهمی است که باید اجرا شود. افغانستانی‌ها نیز بسیار علاقه‌مند هستند از این ظرفیت استفاده کنند و حتی در دولت فعلی طالبان نیز پیگیری‌هایی انجام داده‌اند.

متأسفانه، جاده‌های ما هنوز به‌اندازه کافی مناسب نیستند. همچنین، راه‌آهن و مسیرهای حمل‌ونقل بهتری نیز باید ایجاد شود. البته ظرفیت‌های اسکله‌ای چابهار بهبود یافته و ظرفیت تخلیه و بارگیری تا ۸.۵ میلیون تن افزایش یافته است.

اگر این مسیرها آماده شوند و روابط ما با جهان بهبود یابد، می‌توان از ظرفیت‌های دریا‌محور برای جایگزینی درآمدهای نفتی استفاده کرد. موضوع ترانزیت یکی از این ظرفیت‌هاست. اما برای تحقق این امر، اراده ملی لازم است.

در مورد استراتژی‌های جهانی نیز باید گفت که چینی‌ها از طریق کریدورهای جدید دریایی و بندرگاه‌ها به دنبال تضمین آینده خود هستند. رقابت آن‌ها با آمریکا بر سر اقتصاد جهانی است. چینی‌ها می‌خواهند اقتصاد اول دنیا شوند و آمریکایی‌ها در تلاشند تا این جایگاه را حفظ کنند.

یکی از مناطقی که محل نزاع آمریکا و چین است، همین کریدورهای استراتژیک است. ما هنوز نتوانسته‌ایم از کریدورهای خود، مانند کریدور شمال-جنوب که از خلیج فارس، دریای عمان و چابهار می‌گذرد، بهره‌برداری لازم را انجام دهیم.

 

همچنین، فرصت‌های تجاری و انتقال انرژی از دست رفته‌اند. به‌عنوان مثال، پروژه «تاپی» که خط انتقال گاز از ترکمنستان به افغانستان، پاکستان و هند است، اجرا شده، در حالی که پروژه خط صلح ما متوقف شد.

در همین راستا، پروژه‌های دیگری مانند بندر فاو نیز از دست رفته‌اند. ما باید از فرصت‌های شرق-غرب نیز استفاده کنیم. اما این امر به یک منطقه آرام، مدیریت قوی داخلی و اراده ملی نیاز دارد.

کریدور شمال-جنوب، ظرفیتی بزرگ برای ایران که همچنان به بهره‌برداری کامل نرسیده است

پروژه‌های انتقال انرژی مانند خط گاز تاپی به نتیجه رسیدند، اما خط صلح ایران متوقف ماند

از دست رفتن فرصت‌هایی مثل بندر فاو، هشداری برای ضرورت برنامه‌ریزی دقیق‌تر است

 

اجازه دهید جلوتر بروم و این پرسش را مطرح کنم: این روزها بسیار شنیده می‌شود که دولت آقای پزشکیان در ۱۰۰ روز نخست یا روزهای آغازین فعالیت خود، دستاورد ملموسی نداشته است. اما به طور مشخص، آیا نمی‌توان به آرام‌تر شدن فضا و کاهش تنش‌های عمومی در استان سیستان و بلوچستان اشاره کرد، استانی که طی سه سال گذشته با بحران‌ها و تنش‌های بسیاری روبه‌رو بوده است؟

از روزهای خونین مهرماه ۱۴۰۱ تا امروز، آرامش نسبی به سیستان و بلوچستان بازگشته است

حضور مولوی عبدالحمید در جلسه تودیع و معارفه استاندار، نشانه‌ای از کاهش شکاف‌های اجتماعی است

شما بهتر می‌دانید که از آن روزهای خونین مهرماه ۱۴۰۱ تا پیش از دولت آقای پزشکیان، وضعیت تنش‌ها بسیار شدید بود. آیا می‌توان این آرامش را به‌عنوان یک دستاورد به حساب آورد؟ بازگشت این آرامش به استان و کاهش شکاف اجتماعی، به ویژه با حضور مولوی عبدالحمید در جلسه تودیع و معارفه استاندار، از موضوعات قابل توجه بوده است. البته این روند نیز بدون حادثه نبوده؛ برای مثال، حمله‌ای که مدتی قبل به یکی از پادگان‌های نظامی در مرز انجام شد و منجر به شهادت ۱۰ نفر گردید، یا حمله دیگری که باعث کشته شدن ۵ نفر در پایگاه بسیج شد.

 

به نظر شما، راه چاره و علاج این حملات و ریشه‌کن کردن ماجراهایی که باعث شهادت نیروهای نظامی و انتظامی می‌شود، چیست؟

 

انتصاب استاندار بلوچ اهل سنت، پیامی تاریخی برای ترمیم شکاف‌های اجتماعی در سیستان و بلوچستان بود

این انتصاب به مردم بلوچ نشان داد که از نگاه حکومت، شهروندی درجه‌دو و سه معنایی ندارد

در فضایی ملتهب، این پیام جمهوری اسلامی بود که سیاستی جدید در پیش گرفته است

برای موفقیت استاندار، باید اختیارات امنیتی و هماهنگی کامل نهادها با او فراهم شود

در فضایی که پر از قهر، بی‌اعتمادی و امنیتی‌شدن جو بود، به‌ویژه پس از حوادث مهر ۱۴۰۱ در زاهدان و آبان همان سال در خاش که منجر به کشته و مجروح شدن جمعی از هم‌وطنان و ایجاد یک بحران شد، اقدامات تروریستی جریان موسوم به «جیش‌العدل» نیز شدت گرفت. این گروه، که در این بازه زمانی اقداماتی انجام داد و جمع زیادی از نیروها و مردم را به شهادت رساند، در واقع واکنشی به این فضای خونین و ملتهب نشان می‌داد.

با توجه به شناختی که از این جریانات وجود دارد، مشخص است که این گروه‌ها وابسته هستند. همان‌طور که دیدید، عملیات‌های آن‌ها اغلب هم‌زمان با حملات اسرائیل به ایران صورت می‌گرفت. در وابستگی این گروه‌ها هیچ تردیدی نیست. اما نکته مهم این است که این گروه‌ها خود را به‌عنوان جریانات اجتماعی و پاسخی به حوادث تلخ معرفی می‌کنند.

در چنین فضایی، انتصاب یک فرد بلوچ اهل سنت به‌عنوان استاندار، یک اقدام مهم و تاریخی بود. این اتفاق برای اولین بار پس از ۴۵ سال رخ داد و پیام مهمی را به مردم استان و بلوچ‌ها منتقل کرد. این پیام این بود که از نگاه حکومت، تفاوتی میان سنی، شیعه، بلوچ و فارس وجود ندارد. اگر فردی واجد شرایط باشد، می‌تواند به بالاترین مقامات استانی دست پیدا کند.

این پیام به مردم بلوچ می‌گوید که شما تنها نباید حکومت‌پذیر باشید؛ بلکه می‌توانید حکمروایی هم کنید. این یعنی جایگاه شهروندی درجه‌دو و سه برای شما نیست؛ بلکه می‌توانید شهروند درجه‌یک باشید. استاندار در هر استانی از نگاه مردم مقام «والی» را دارد و این انتخاب برای مردم اهمیت زیادی داشت.

این تصمیم پیام مهمی برای ترسیم یک رویه جدید در نظام حکمرانی جمهوری اسلامی داشت. به تعبیر دیگر، این پیام جمهوری اسلامی بود که اراده دارد سیاست‌های گذشته را جبران کند و با تغییر رویکرد، کشتیبان سیاست دیگری شده است. این اقدام، که می‌توان آن را در زمره دستاوردهای ۱۰۰ روزه رئیس‌جمهور قرار داد، شرط لازم است.

اما شرط کافی این است که این اراده ادامه یابد. برای این منظور، باید تدابیری اندیشیده شود که استاندار به‌عنوان نفر اول استان، اختیارات کافی را داشته باشد و سایر نهادها و افراد تحت امر و هماهنگ با او عمل کنند. اگر واقعاً قصد دارند رویکرد جدیدی را امتحان کنند، استاندار باید مسئولیت و اختیارات امنیتی نیز داشته باشد.

تشکیل قرارگاه‌های متعدد نشانه‌ای از ضعف در مدیریت متمرکز است

 

مشورت با مقامات مختلف ضروری است، اما تصمیم نهایی باید با استاندار باشد

امنیت ناپایدار، محصول نبود هماهنگی و مدیریت واحد در استان است

قرار نیست استاندار تنها یک عضو از شوراها یا قرارگاه‌ها باشد؛ بلکه باید مدیریت و فرماندهی یکپارچه‌ای داشته باشد. استاندار نمی‌تواند بدون اختیارات کافی پاسخگوی مسائل امنیتی باشد. البته این به معنای عدم نیاز به هماهنگی یا مشورت نیست؛ بلکه استاندار باید با نماینده رهبری در استان، فرماندهان نظامی و انتظامی و دیگر مقامات مشورت کند، اما در نهایت حرف آخر را او بزند.

امنیت، امری فیزیکی نیست که با زور و تفنگ پایدار شود؛ بلکه تابعی از نظم است. اگر نظم وجود داشته باشد، امنیت برقرار خواهد شد. اما امنیتی که تنها با زور و بدون پایداری نظم به دست آید، ناپایدار و شکننده خواهد بود. تشکیل قرارگاه‌ها برای مسائل مختلف مانند اشتغال یا امنیت نشان‌دهنده ضعف مدیریت استاندار است و باعث می‌شود که اختیارات از او سلب شود. امنیت پایدار زمانی محقق می‌شود که نظم وجود داشته باشد و تمامی ارگان‌ها تحت هماهنگی یک مدیریت واحد عمل کنند.

یک نکته کوچک خدمت شما بگویم. از آنجایی که بحث امنیت مرزها مطرح شد، این روزها وزارت کشور موضوع دیوارکشی مرزی را بیشتر به دلیل مهاجرین غیرقانونی و ورود اتباع افغان مطرح کرده است. به نظر شما اساساً این طرح با وسعت سرزمینی که ما در مرزها داریم، می‌تواند موفق باشد؟ ما حدود هزار و خرده‌ای تا دو هزار کیلومتر مرز داریم.

 

طرح انسداد مرزها نتیجه ملموسی نخواهد داشت و تنها هزینه‌بر است

بله، متأسفانه این طرح انسداد مرز در کشور مطرح شده و برخی از آن دفاع می‌کنند، اما این طرح هیچ نتیجه ملموسی نخواهد داشت. علاوه بر این، هزینه بسیار هنگفتی هم در بر دارد، که به نظر منطقی نیست. ببینید، نظام کنترل اتباع هر کشور باید در داخل مرزها اعمال شود. اگر این افراد تحت کنترل قرار نگیرند، هم تعداد اتباع غیرقانونی افزایش پیدا می‌کند و هم تخلفات و مشکلات مختلفی به وجود می‌آید که هزینه‌هایی را نیز برای کشور ایجاد می‌کند. در این‌ که کنترل باید انجام شود، شکی نیست، اما این موضوع قواعد خاص خودش را دارد.

 

دنیا چگونه اتباع خارجی را در داخل کشور خود کنترل می‌کند؟

امارات با جمعیت مهاجر بالا، نظام کنترلی موفقی با ۱۰ درصد جمعیت بومی اجرا می‌کند

روش‌های دفعی مانند انسداد مرزها تنها مقطعی عمل می‌کنند و مشکل از جایی دیگر بروز می‌کند

 شما همین امارات را ببینید؛ تنها ۱۰ درصد جمعیت آن بومی هستند و مابقی مهاجرند، اما با همین ۱۰ درصد نظام کنترلی خود را اعمال می‌کنند. ما نباید به روش‌های دفعی و ناگهانی متوسل شویم. به‌عنوان مثال، یک‌باره طرح گسترده‌ای برای انسداد مرزها اجرا می‌شود، اما چند روز بعد، از گوشه‌ای دیگر مشکل دوباره پدیدار می‌شود. یا برخورد شدیدی با کارگران افغان صورت می‌گیرد که تجربه نشان داده این اقدامات تنها به صورت مقطعی جواب می‌دهد.

باید طرح‌های کنترلی پایدار و مستمر ایجاد شود. ما سازوکار لازم را داریم. به‌عنوان مثال، می‌توان ویزا صادر کرد و از طریق ویزا، کنترل را اعمال نمود. یا از طریق کارفرماها مجوز داده و نظارت کرد. راه‌های مختلفی وجود دارد. اما ما هنوز آن نظام لازم را ایجاد نکرده‌ایم. حتی می‌توان از مردم کمک گرفت. در برخی کشورها مانند عربستان، خود اتباع داخلی به‌عنوان کفیل اتباع خارجی عمل می‌کنند و آن‌ها را کنترل می‌نمایند. یا روش‌های دیگری که امروزه وجود دارد، از جمله استفاده از تکنولوژی‌های الکترونیکی در مرزها.

اصرار بر اجرای پروژه دیوارکشی، بدون اجماع و تحلیل دقیق، راه‌حل مؤثری ارائه نمی‌دهد

رئیس‌جمهور و نهادهای مدنی باید برای کنترل اتباع خارجی و مرزها تصمیم‌گیری مشترک کنند

سمینارها و جلسات تخصصی با حضور موافقان و مخالفان می‌توانند به تصمیم‌گیری منطقی کمک کنند

اما دیوارکشی منطقی نیست و هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت. نمی‌دانم چرا آقای سردار مؤمنی این‌قدر بر این موضوع اصرار می‌ورزد که حتماً باید دیوارکشی انجام شود. انگار این طرح به یکی از پروژه‌های مهم کشور تبدیل شده است. به نظر من، آقای رئیس‌جمهور شخصاً باید در این مسأله دخالت کند و نهادهای مدنی نیز باید مشارکت کنند. حتی می‌توان سمینارهایی در مراکزی مانند مرکز راهبردی ریاست جمهوری یا وزارت کشور برگزار کرد. در این جلسات، افراد موافق و مخالف طرح صحبت کنند تا تصمیم‌گیری بر اساس خرد جمعی و بررسی کارشناسی انجام شود.کنترل اتباع خارجی و حضور آن‌ها در کشور، به خصوص در بحث مرزها و دیوارکشی، باید بر اساس تصمیمات حاصل از جلسات فکری و تخصصی باشد.

 

به هر حال، هر کشوری باید اتباع خارجی را کنترل کند. از طرف دیگر، با توجه به مسائل منطقه‌ای، ما از سال ۱۳۵۵، یعنی پس از حکومت ظاهرشاه، شاهد مهاجرت افغان‌ها به ایران بوده‌ایم. بعد از انقلاب، به‌ویژه با توجه به آرمان‌های انقلاب و نگاه اسلامی به همسایگان، این مهاجرت‌ها افزایش یافت. بسیاری از افغان‌ها در ایران به دنیا آمده‌اند و حتی فرزندان آن‌ها نیز اینجا متولد شده‌اند. برای این افراد باید تصمیم‌گیری شود.

مرزهای افغانستان و پاکستان، بیشتر جغرافیای انسانی‌اند تا سیاسی

خویشاوندی دوسوی مرز، کنترل کامل مرزها را دشوار و پیچیده کرده است

برای مدیریت بهتر مرزها، باید راه‌حل‌هایی خردمندانه و عملی اتخاذ کرد

مثلاً درباره کسانی که مادر ایرانی و پدر خارجی دارند، مجلس تصمیماتی گرفته است، اما با موانعی روبه‌رو شده‌ایم. چرا که در قانون مدنی ما، تابعیت بر اساس خون از طرف پدر تعیین می‌شود، که با قوانین بسیاری از کشورهای دیگر تفاوت دارد. بنابراین، باید به تدریج و با استفاده از خرد جمعی، راه‌حل‌های عاقلانه‌ای برای این موضوع اتخاذ کرد.

اطلاعاتی که عرض می‌کنم بر اساس شناختی است که از مرزها دارم. مرزها را نمی‌توان به‌طور کامل کنترل کرد. مرزهای ما با افغانستان و پاکستان در واقع مرزهای جغرافیای سیاسی هستند، اما در عمل، جغرافیای انسانی این مرزها را به رسمیت نمی‌شناسد. بسیاری از مردم این طرف و آن طرف مرز با هم خویشاوند هستند و ارتباطات و تعاملات دارند.

این موضوع به معنی نفی کنترل مرزها نیست، بلکه نشان‌دهنده نیاز به قاعده‌مند کردن آن‌ها است. مثلاً در مناطقی مانند ماشکیل، خاش، سراوان و اطراف آن، نخلستان‌هایی در دو طرف مرز وجود دارد، اما مالکیت آن‌ها مشخص است و این مالکیت‌ها تعیین‌کننده هستند، نه نقشه سیاسی. این شناخت تجربی از مرزها، بسیار مؤثرتر از طرح‌های صرفاً کاغذی است.

تصمیم‌گیری بدون شناخت کافی از فرهنگ مردم، کشور را به بن‌بست می‌کشاند

مقاومت مردم مکران، نتیجه بی‌اعتمادی به طرح‌های توسعه‌ای است

نبود گفت‌وگوهای کافی، شکاف میان مدیران و مردم را عمیق‌تر کرده است

بله، یکی از مشکلات کشور ما این است که تصمیم‌گیران در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی، یا شناخت کافی از مردم آن مناطق و فرهنگشان ندارند یا شناخت ناقصی دارند. این باعث می‌شود که تصمیماتشان بر اساس اطلاعات ناکافی گرفته شود و در نهایت به بن‌بست برسد. این بن‌بست‌ها اغلب منجر به پدیده‌های امنیتی و مقاومت‌های اجتماعی می‌شود. برای مثال، اکنون مردم سواحل مکران در برابر طرح‌های توسعه‌ای که شاهد آن بوده‌اند و اطلاعاتی که دارند، مقاومت می‌کنند. ترکیب جمعیتی را می‌خواهند تغییر دهند و این اعتماد تاریخی که به حکومت وجود داشت را تحت تأثیر قرار داده‌اند. مردم احساس می‌کنند که آنچه حکومت مطرح می‌کند، قابل اعتماد نیست و برداشت دیگری دارند.

علت این شرایط دو دلیل اساسی دارد: نخست، نبود گفت‌وگوهای کافی از سوی مدیران حکومتی و دوم، این‌که به‌ویژه بلوچ‌ها کمتر تمایل به بیان منویات درونی خود دارند و بسیاری اوقات با سکوت مسائل را پشت سر می‌گذارند. باید فضایی فراهم شود که آن‌ها بتوانند نظرات خود را بیان کنند.

 

ایجاد بسترهای اقتصادی در مرزها می‌تواند جایگزینی برای برخورد نظامی باشد

دیپلماسی فرهنگی، ابزاری نرم برای مدیریت مرزهای پرچالش است

با سیاست‌های صحیح و مشارکت مردم، مشکلات استان قابل حل خواهند بود

نقش سران طوایف کمرنگ شده، اما تحصیل‌کردگان به محور تأثیرگذاری تبدیل شده‌اند

مولوی‌ها همچنان نقش واسطه‌ای دارند، اما روشنفکران در انتخابات ۱۴۰۳ پررنگ‌تر شدند

نظام باید هم‌زمان به تحصیل‌کردگان، معتمدین و علمای دینی توجه ویژه داشته باشد

در جمع‌بندی و پاسخ به سوال شما درباره استفاده از ظرفیت نخبگان استان و ریش‌سفیدان، باید گفت که آیا می‌توان با ایجاد بسترهای اقتصادی در مرزها از حملات یا فعالیت‌های گروه‌های مشابه کاست؟ آیا تنها راه‌حل برخورد نظامی و مرزبانی است یا می‌توان با بهره‌گیری از دیپلماسی فرهنگی با کشورهای همسایه، این مناطق را به‌صورت نرم مدیریت کرد؟ بدون شک، سیاست‌های درست پاسخ می‌دهند. این‌گونه نیست که بگوییم استان همیشه با پدیده‌های ناامنی، مهاجرت و مشکلات مشابه روبرو خواهد بود. اگر سیاست‌های صحیح اتخاذ شود و مشارکت مردم در تصمیم‌گیری‌ها دیده شود، بسیاری از مسائل قابل حل هستند.

استان نیز در طول زمان تغییرات زیادی داشته است. پیش از انقلاب، رهبری درونی مردم در دست سران طوایف بود و حکومت با آن‌ها ارتباط داشت. اما بعد از انقلاب، با توجه به آرمان‌های انقلاب اسلامی و رویکرد دینی، مولوی‌ها به جایگاه برجسته‌ای رسیدند و واسطه میان مردم و حکومت شدند. با این حال، نقش سران طوایف نسبت به قبل از انقلاب کمرنگ‌تر شد. بعدها، تحصیل‌کردگان و روشنفکران وارد عرصه شدند و اکنون نقش پررنگی در استان دارند. در انتخابات ۱۴۰۳ نیز محور اصلی فعالیت‌ها بر عهده تحصیل‌کردگان و روشنفکران بود و مولوی‌ها نقش محوری گذشته را نداشتند. این نشان‌دهنده آن است که نظام و دولت باید به تحصیل‌کردگان به‌عنوان یک جریان اجتماعی تأثیرگذار توجه کنند، در عین حال که نقش معتمدین محلی، ریش‌سفیدان و علمای دینی نیز باید حفظ شود.

نیروهای محلی و تحصیل‌کردگان نقش پررنگی در بسیج اجتماعی و سیاسی استان ایفا می‌کنند

برای توسعه پایدار، توجه به مسائل اجتماعی و اعتمادسازی در کنار اقتصاد ضروری است

آموزش نیروی انسانی بومی برای مشارکت در طرح‌های توسعه، کلید رفع نابرابری‌هاست

نباید تجربه تلخ عدم استفاده از نیروی بومی، مانند عسلویه، در طرح‌های توسعه استان تکرار شود

 

تشکل‌های مدرن نیز در استان شکل گرفته‌اند که قبلاً وجود نداشتند. پیش‌تر، نهادهای سنتی مانند حوزه‌های علمیه، مولوی‌ها و سران طوایف برجسته بودند، اما اکنون نهادهای جدید مانند انجمن‌ها و تشکل‌های مدرن به‌وجود آمده‌اند که باید در کنار سایر گروه‌ها دیده شوند. در انتخابات اخیر، برای مثال، رئیس ستاد آقای پزشکیان در استان، دکتر باقر کرد، از بلوچ‌های اهل سنت بود که توانست به‌خوبی مردم را بسیج کند. این موضوع نشان‌دهنده اهمیت توجه به نیروهای محلی و تحصیل‌کردگان است.

برای توسعه استان و حفظ امنیت، تنها توجه به جنبه‌های اقتصادی کافی نیست. جنبه‌های اجتماعی از اهمیت بسیار بالاتری برخوردارند. دولت باید اعتمادسازی کند، به مردم نشان دهد که نگاه برابر و عادلانه‌ای دارد و کمبودهای گذشته را جبران می‌کند. به‌ویژه در مناطقی که طرح‌های توسعه‌ای در حال اجرا هستند، دولت باید نیروی انسانی بومی را تربیت کند. اشتباهی که در عسلویه رخ داد نباید تکرار شود؛ در آنجا از نیروی انسانی محلی استفاده نشد و حتی نیروهای پیمانکاری هم از خارج آورده شدند. این در حالی است که با آموزش مهارت‌های لازم می‌توانستند نیروی کار محلی را آماده کنند.

فعالیت‌های اقتصادی باید همراه با آموزش و تقویت روحیه جامعه محلی باشند

به‌کارگیری نیروی بومی در مشاغل سطح پایین، بدون سرریز مثبت برای جامعه محلی، اشتباه است

کار فرهنگی و اجتماعی در سیستان و بلوچستان نیازمند دقت و احترام به حساسیت‌های قومی و مذهبی است

در سیستان و بلوچستان نیز باید به آموزش و پرورش اهمیت بیشتری داده شود. هنرستان‌های مجهز، مراکز فنی‌وحرفه‌ای و دانشکده‌هایی برای تربیت تکنسین‌ها و کارشناسان مورد نیاز ایجاد شوند. تجربه نشان داده که مردم استان از آموزش‌های مهارتی استقبال می‌کنند. برای مثال، فعالیت‌های آموزشی بنیاد حمدان آینده‌نگری ایران در جنوب استان با استقبال زیادی مواجه شده است.

بنابراین، باید مراکز آموزشی ویژه‌ای برای آموزش مهارت‌ها و تقویت روحیه مردم ایجاد شود. علاوه بر آن، فعالیت‌های اقتصادی نیز باید با رویکردی اجتماعی و آموزشی همراه باشند تا نتیجه بهتری حاصل شود.مثلاً فرض کنید نیروی راننده و نگهبان و افرادی از این دست را از مردم بومی منطقه به کار می‌گیرند؛ این هیچ نوع سرریز مثبتی برای جامعه محلی ایجاد نمی‌کند و به‌هیچ‌وجه توصیه نمی‌شود. مباحثی که شما در خلال گفت‌وگوها مطرح کردید در خصوص دیپلماسی فرهنگی و سیاسی آن استان، نشان‌دهنده‌ی حساسیت و پیچیدگی این حوزه‌هاست. انجام کار فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی در این منطقه مانند گام‌زدن در زمینی است که پر از کاسه‌های چینی است. این تعبیر را با اجازه از آقای دکتر رنانی وام می‌گیرم. حساسیت بالایی وجود دارد که طبیعی هم هست.

افرادی که در این منطقه به کارهای دینی، فرهنگی، و سیاسی مشغول‌اند، باید رعایت کامل حقوق اقوام و مذاهب مختلف موجود در منطقه را در نظر بگیرند و به احترام مردم و ارزش‌های آنان پایبند باشند. باید آن قرائتی از تشیع را ترویج کرد که با تسامح و تساهل همراه است، قرائتی که با بلند‌نظری عمل می‌کند و از تنگ‌نظری دور است. همان‌طور که وجود جریان‌های تندرو اهل سنت در این استان نیز واقعیتی انکارناپذیر است، باید فضای عمومی به گونه‌ای مدیریت شود که همه احساس امنیت و احترام کنند.

 

این امر نه‌تنها از سوی حکومت بلکه توسط نهادهای محلی، فرهیختگان، و نخبگان فرهنگی نیز باید رعایت شود. برای مثال، در موضوع توسعه‌ی سواحل مکران، باید دلایل حساسیت مردم نسبت به این طرح‌ها را درک کرد و با دقت و احترام پیش رفت. این حساسیت‌ها بی‌اساس نیستند.

اعلام انتقال جمعیت پنج‌میلیونی به مکران نگرانی‌های اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرده است

طرح‌های توسعه باید بر اساس شرایط واقعی منطقه برنامه‌ریزی و اجرا شوند

یکی از نکات مهم این است که جمعیت کنونی منطقه‌ی مکران حدود یک میلیون نفر است، اما زمانی که اعلام می‌شود قرار است پنج میلیون نفر از نقاط دیگر کشور به این منطقه منتقل شوند، طبیعی است که این‌گونه اظهارات نگرانی ایجاد کند. چنین اقداماتی بدون توجه به شرایط واقعی منطقه قابل اجرا نیست. در نتیجه، باید در همه مباحث فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی دقت کافی را داشت. همان‌طور که شما به درستی از آن با عنوان دیپلماسی فرهنگی یاد کردید، دیپلماسی باید با ظرافت و بدون تحریک حساسیت‌ها عمل کند.

تغییر ترکیب نمایندگان زاهدان گامی برای کاهش تنش‌های مذهبی بود

تبلیغات انتخاباتی مذهبی می‌تواند زمینه‌ساز اختلافات عمیق شود

یکی از اقداماتی که در دوره‌ی مدیریت ما انجام شد، تغییر ترکیب نمایندگان زاهدان بود. شهر زاهدان ترکیبی متوازن از فارس، بلوچ، سنی، و شیعه است، اما در دوره‌هایی تبلیغات انتخاباتی به گونه‌ای پیش می‌رفت که باعث اختلاف مذهبی شدید می‌شد. برای مثال، کاندیدای شیعه به گونه‌ای تبلیغ می‌کرد که گویی رأی ندادن به او، رأی ندادن به تشیع است و برعکس. ما در آن زمان پیشنهادی ارائه دادیم که با موافقت وزارت کشور همراه شد. یک نماینده‌ی اضافی برای زاهدان در نظر گرفته شد و توافق شد که این نماینده از اهل سنت باشد. این اقدام تا چندین دوره اجرا شد و به کاهش تنش‌های مذهبی کمک کرد.

اما در دو دوره‌ی اخیر، به دلیل دخالت‌های نابه‌جا، این ترکیب تغییر کرده و هر دو نماینده از شیعیان هستند. البته باید اذعان کرد که مدیریت درست و نهادهایی که در تایید صلاحیت‌ها و مهندسی انتخابات نقش دارند، بسیار حائز اهمیت است. اقدامات نادرست در این زمینه ممکن است احساس محرومیت را در میان اهل سنت تشدید کند. در عین حال، مردم استان، به‌ویژه سیستانی‌ها و بلوچ‌ها، از نظر تاریخی پیوندهای عمیقی با یکدیگر دارند. بسیاری از این پیوندها از طریق ازدواج‌های بین قومی تقویت شده است و تمایل غالب میان این دو گروه بزرگ به همزیستی مسالمت‌آمیز است. باید به این همزیستی کمک کرد و از هرگونه شکاف و اختلاف جلوگیری کرد؛ زیرا وجود شقاق میان این دو قوم بزرگ، مانعی جدی بر سر راه توسعه‌ی استان خواهد بود.

جذب متخصصان ملی در کنار نخبگان بومی، به توسعه پایدار استان کمک می‌کند

 

در مورد انتخاب نخبگان و مدیران محلی نیز باید گفت که در دوره‌ی ما، تعداد قابل توجهی از مدیران استان، حتی در سطح شهرستان‌ها، از میان مردم بومی انتخاب شدند. البته اصل شایسته‌سالاری همچنان باید مورد توجه قرار گیرد؛ چرا که تاکید بیش از حد بر بومی‌گزینی نیز می‌تواند مشکلاتی ایجاد کند.

برای استان‌هایی مانند سیستان و بلوچستان که با تاخیر در توسعه مواجه‌اند، جذب نخبگان، سرمایه‌گذاران، و مدیران توانمند از دیگر نقاط کشور ضروری است. تجربه نشان داده که در استان‌هایی مانند اصفهان یا خوزستان، حضور نیروهای متخصص از دیگر مناطق به توسعه‌ی این استان‌ها کمک شایانی کرده است. برای مثال، پس از تاسیس ذوب‌آهن در اصفهان، بسیاری از مهندسان و تکنسین‌های ماهر از استان‌هایی مانند خوزستان به این منطقه مهاجرت کردند. همین مهاجرت‌ها به رشد و توسعه‌ی صنعتی و اقتصادی استان کمک کرد. بنابراین، استفاده از ظرفیت‌های بومی و هم‌زمان بهره‌گیری از متخصصان ملی، دو اصل مکمل یکدیگرند و نباید یکی را قربانی دیگری کرد.

منبع: جماران
خبر های مرتبط
خبر های مرتبط
نظرات شما